باز گو کان پاک باز شیرمرد


اندر آن مسجد چه بنمودش چه کرد

خفت در مسجد خود او را خواب کو


مرد غرقه گشته چون خسپد بجو

خواب مرغ و ماهیان باشد همی


عاشقان را زیر غرقاب غمی

نیمشب آواز با هولی رسید


کایم آیم بر سرت ای مستفید

پنج کرت این چنین آواز سخت


می رسید و دل همی شد لخت لخت